ایرنا: عقد شما را امام خواندند؟
باقی: بله. دوستی داشتم به نام سیدلباف که از بچه مذهبیهای خیلی ریشه دار محل بود. از قبل انقلاب با هم دوست بودیم. از انجمن ما حمایت میکرد. بعد از انقلاب در تیم حفاظتی امام مسوولیتی داشت. او جزو کسانی بود که همیشه مرا به ازدواج تشویق میکرد و به پدرم میگفت برای عماد آستین بالا بزن.
سیدلباف وقتی خبر بله برون ما را شنید خیلی خوشحال شد و گفت هماهنگ میکنم عقدتان را امام بخواند.
ایرنا: روز عقد چه کسی پیش امام بود؟
باقی: آقای توسلی. در عقدهایی که امام میخواند آقای توسلی وکیل آقایان میشد و آقای خمینی وکیل خانمها.
ایرنا: عکسی هم از آن جلسه دارید؟
باقی: خیر. آن موقع مثل الان نبود. دوربین دست همه نبود. از سویی تیم حفاظتی امام هم اجازه ورود دوربین دیگران به بیت را نمیداد.
ایرنا: امام توصیهای به شما و خانم کمالی همسرتان کردند؟
باقی: خیر. دوم فروردین سال ۶۰ بود. من۱۹ساله بودم و داشتم دارد ۲۰سالگی میشدم. من یک فرد عادی بودم. امام مرا نمیشناخت. از خانمم پرسید مهریه چقدر است؟
ایشان پاسخ داد: یک شاخه نبات و یک جلد کلام الله.
امام نپذیرفت و گفت 'نمی شود، نمیشود. مهریه تعیین کنید'
آقای توسلی به ما گفت: بروید بیرون و مهریهای توافق کنید و برگردید.
از آقای توسلی پرسیدم: چقدر مهریه باید تعیین کنیم؟
ایشان گفت: امام زیر صدهزارتومان را قبول نمیکند.
رفتیم بیرون خانه. خانمم گفت: امام زیر ۱۰۰ هزارتومان را نمیپذیرد خوب ما هم همان را اعلام میکنیم.
دوباره آمدیم داخل. امام پرسید: مهریه چقدر شد؟
خانمم گفت: ۱۰۰ هزار تومان.
امام خطبه را خواند. بعد از این خطبه عقد دیگر امام را ندیدم.
ایرنا: چگونه جذب امام خمینی (ره) شده بودید؟
باقی: برای افراد مختلف احتمالا دلایل متفاوتی وجود داشته باشد. ایشان مرجع تقلید خانوادگی ما بود. یک عکس بزرگ در خانه ما وجود داشت. عکسی سیاه و سفید از آقای خمینی که ریش جو گندمی داشت. دایرهای سفید دور ایشان بود و بیرون دایره سیاه بود. با خط شکسته نجفی هم داخلش نوشته بودند حضرت آیت الله العظمی خمینی.
پدر در خانه عکس روحانیون زیادی را در قاب عکس هایش داشت اما عکس آقای خمینی را بزرگتر از همه زده بود. یکی از ویژگیهای پدرم این بود که با روحانیون زیادی محشور بود. یک آلبوم عکس و دفتری از مراجع و علمای قدیم و جدید داشت. دو تا تابلوی بزرگ هم روی دیوار نصب کرده بود که روی هر کدام عکس دهها نفر از روحانیون شاخص وجود داشت. اما قاب عکس آقای خمینی برجسته و متمایز بود.
پدر این عکسها را در معرض دید گذاشته بود اما عکس امام را در اتاق اندرونی گذاشته بود و در معرض دید همه نبود.
از پدرم پرسیدم: چرا این عکس را جدا گذاشتهاید و اصلا چرا آن را مهمتر از بقیه میدانید؟
پدرم پاسخ داد چون مرجع تقلید ماست و توضیح بیشتری نداد.
یادم هست گدایی مدتی به محله ما در علی آباد آمده و پاتوقش دم در مسجد محل بود. شبها کنار خیابان میخوابید و یک بار من و هم سن و سال هایم دورش را گرفته بودیم. از ما پرسید که مرجع تقلیدتان کیست؟
گفتم: آقای خمینی.
موضوع را به پدرم گفتم. ایشان حساس شد که چرا چنین کسی چنین چیزی را از بچهها پرسیده است. خلاصه موضوع را ربط دادند به ساواک و گفتند شاید میخواهد افراد را شناسایی کند.
برای همین پدر و مادرم این بار گفتند اگر کسی از مرجع تقلیدت پرسید بگو آقای خویی است.
آن زمان فکر کنم اول یا دوم راهنمایی بودم و دلیل حساسیت پدرم را نمیفهمیدم. البته از قبل دیده بودم که پدرم به منزل افراد سیاسی و مبارز میرفت و درباره آقای خمینی صحبت میشد. ایشان به ملاقات زندانیان سیاسی مثل شهید عراقی و آقای انواری و آقای تقدسی و آیت الله منتظری میرفت. آن موقع، هم بستگان و هم دوستان زندانیان سیاسی میتوانستند به ملاقات زندانی بروند و وضع مثل حالا نبود و مقداری بهتر بود.
این سابقه خانوادگی در ذهن کودکی و نوجوانی من اثر داشت ولی شرایط اجتماعی و اقتصادی و انتخابهای فردی در نوجوانی هم دخیل بود. این دوره دوره تقلید بود. پس از انقلاب گرچه پدرم زودتر راهش را جدا کرد ولی ما به تدریج وارد دورهای از چالشهای فکری و سیاسی شدیم.
آقای هادی هاشمی که مسوول دفتر آیت الله منتظری بود سال۶۵یا۶۶ پس از ماجراهای بازداشت سیدمهدی هاشمی و موجی که علیه دفتر آیت الله منتظری درست شد به سمنان تبعید شده بود. پدرم بعد از انقلاب با همه قطع رابطه کرده بود ولی آقا هادی هاشمی همچنان جویای احوال او بود. پدرم گفت به دیدن آقا هادی در سمنان برویم چون دیگر ایشان کارهای نبود.
پدر طوری با روحانیون قطع ارتباط کرده بود که اصلا خیلیها فکر میکردند از دنیا رفته است. یک روز من و ابوشریف و سلمان صفوی به دیدن آقای موسوی اردبیلی رفتیم تا درباره توقیف کتاب 'کاوشی درباره روحانیت' صحبت کنیم. سلمان صفوی مرا هم به عنوان نویسنده کتاب معرفی کرد و هم بر اساس آنچه از خودم درباره روابط آیت الله اردبیلی و پدرم شنیده بود گفت ایشان پسر حاج باقی است.
آقای اردبیلی گفت: خدا رحمتشان کند مرد خوبی بود.
گفتم: حاج آقا پدرم زنده است و از شما هم سرحالتر است.
یک بار دیگر هم در جریان شکایتی از امام جماعت مسجد؛ بچههای محل به همراه پدر به دفتر مربوط به ائمه جماعات تهران واقع در مهدیه تهران رفته بودند. محلاتی نماینده امام در سپاه که آنجا بوده پدرم را دیده و گفته بود مگر تو زندهای؟
ایرنا: درباره شهدای پیش از انقلاب شما نخستین محققی بودید که درباره آمار رسمی ۶۵ هزار کشته در سال۵۶و۵۷ تشکیک کردید. به طور مشخص شهدای ۱۷ شهریور ۵۷ را خیلی کمتر از روایتهای رسمی دانسته بودید. جریان چه بود؟
باقی: وقتی دهه ۶۰ تحقیقی را انجام میدادم به این تردیدها و بعد به این آمار رسیدم.
ایرنا: این تحقیق داوطلبانه بود یا برای نهادهای دولتی انجام میشد؟
باقی: تحقیق شخصی و از روی علاقه بود. من بعد از انقلاب درباره حرف هایی که درباره انقلاب زده میشد خیلی حساس بودم. البته نه فقط من خیلیهای دیگر هم همین طور بودند.
مثلا در کتاب 'کاوشی در روحانیت' نوشتم که در ارزش انقلابی بودن دارد تشکیک ایجاد میشود. مثلا در بحث اعتبارنامههای مجلس عدهای میگویند چون فلانی در انقلاب نقشی نداشته صلاحیت لازم برای نمایندگی را ندارد. من باور داشتم که این شروع انحراف است و باید در مقابل آن موضع گرفت. ازطرف دیگر به اسم انقلابیگری داشتند بسیاری از افراد باارزش را به کلی حذف میکردند. در کتاب کاوشی در روحانیت که اواخر سال ۶۴ چاپ و سال۶۵ مننشر شد اعلام خطر کردم که ارزشهای انقلاب در حال زیر سوال رفتن است و از بین رفتن ارزشهای انقلاب به معنای از بین رفتن خود انقلاب است.
وقتی وارد مرکز تحقیقات سپاه شدم تمرکز من بیشتر روی مساله تاریخ انقلاب بود. طرحی هم ارائه کردم که ما باید تاریخ انقلاب را خودمان بنویسیم و نگذاریم تحریف شود و اگر چنین نکنیم فردا دیگران آن را هر طوری که بخواهند مینویسند.
مطالعه من تا سالها علاوه بر درس حوزه؛ فقط تاریخ معاصر و تاریخ انقلاب بود. در دانشگاه هم همین را تدریس میکردم. منتهی در حین مطالعه تاریخ دیدم بدون علم جامعه شناسی نمیتوان بسیاری از رخدادها و مناسبات را تحلیل کرد و برای فهم تاریخ باید منطقی فراتر از علم تاریخ داشت.
البته از همان ابتدای دهه ۶۰ که کار مطبوعاتی میکردم سبک کارم با روزنامه نگاران متفاوت بود. یعنی آن چه که قصد داشتم بعدا به صورت کتاب منتشر کنم را ابتدا به شکل مقاله در روزنامه کار میکردم تا عیوب آن دیده شود و به اصطلاح خوب چکش کاری شود. با استفاده از نظر خوانندگان همان مقالات را اصلاح کرده و به شکل کتاب منتشر میکردم.
هم کتاب حزب قاعدین و هم کتاب «بررسی انقلاب» من این طور نوشته شد. کتاب بررسی انقلاب درباره تاریخ معاصر ایران و انقلاب اسلامی بود و ابتدا در سال ۶۴ به شکل پاورقی در روزنامه اطلاعات تحت نام «روایتی از انقلاب» منتشر شد.
ایرنا: بحث آمار شهدای ۱۷ شهریور را در دهه ۷۰ مطرح کردید؟
باقی: بله. در تحقیقی که درباره انقلاب داشتم نیاز به منابع تحقیقی بود که در دسترس نبود. بخشی از این کتابها را از خارج کشور تهیه میکردم. کتاب هایی که توسط سران حکومت پهلوی که به خارج رفته بودند در خارج از کشور منتشر شده بود. چون ورود این کتابها به ایران ممنوع و جرم بود به سختی آنها را پیدا میکردم. ابتدا به وزارت ارشاد نامهای نوشتم که این کتابها را برای مقاصد تحقیقاتی میخواهم و بعد که مجوز وارد کردنش را گرفتم آنها را از خارج تهیه کردم.
در وبسایت خبری بخوانید: پربازدیدترین خبر های سیاسی در ایران و جهان
در کنار مطالعه این منابع به دفتر نخست وزیری در تهران هم میآمدم و صورتجلسات کابینههای قبل از انقلاب را میخواندم. البته با معرفی آقای دعایی که مسئول روزنامه اطلاعات بودند و من هم آنجا مینوشتم توانستم برای مطالعه این اسناد بروم. تاکنون تنها کتابی که به صورت جلسات کابینههای زمان شاه ارجاع داده کتاب بررسی انقلاب است. شرط بهره برداری ام از آنها این بود که هرجلسه را برای مهندس موسوی نخست وزیر هم خلاصه کنم. من این صورت جلسات را خلاصه میکردم و به دست آقای اسماعیلی دبیر وقت هیات دولت میدادم که به دست آقای موسوی برساند و تا آنجایی هم که مطلعم ایشان آنها را میخواند.
همان موقع میگفتم این صورت جلسات را باید به شکل یک کتاب منتشر کرد چرا که اسناد بی نظیر و منحصر به فردی است. صورت جلساتی که امضای نخست وزیران قبل از انقلاب پای آن است سندهای بسیار مهمیست. اما نمیدانم چرا هیچ وقت به این توصیه توجهی نشد. من فقط از این صورت جلسات یادداشت برداری میکردم چون فکر میکردم سرانجام کتاب کامل این صورت جلسات منتشر میشود که نمیدانم چرا هیچ وقت این کار انجام نشد.
ایرنا: نکته درخوری هم داشت؟
باقی: هر چه صورت جلسه بود را خواندم. نکته جالبی که باعث تغییر ذهنیت من شدم
محتوای این جلسات بود. تا آن موقع ذهنیتی از دوره شاه داشتم که فهمیدم خیلی غیرواقعی بوده است. فکر میکردم یک مشت آدم تابع، مجیزگو، بی سواد و وطن فروش در جلسات کابینه دور هم مینشستند و مملکت را اداره میکردند. اما خواندن این صورت جلسات این نگاه غیرواقعی که تحت تاثیر انقلابیگری ام بود را زیر سوال برد. دیدم بحث هایی که در آن کابینهها میشد بسیار کارشناسی، دقیق و جدی بود. به خصوص حرفهای هوشنگ نهاوندی و علی نقی عالیخانی وزیر اقتصاد و خلعتبری وزیر خارجه در این جلسات درخشان بود. خود هویدا هم تکههای نغز و جالبی را بیان کرده بود.
ایرنا: بازخوردی از سوی مهندس موسوی دریافت نکردید؟
باقی: مستقیما ایشان را نمیدیدم. در نخست وزیری یک دفتر کاری را به من داده بودند تا تحقیقاتم را آنجا انجام دهم.
ایرنا: تعداد شهدای ۱۷ شهریور را چگونه استخراج کردید؟
باقی: یکی از مباحثی که در سیر تحقیقاتم برای این کتاب دنبال میکردم تعداد شهدای انقلاب بود. مثلا مجلس اول شورای اسلامی بیانیه داده بود و تعداد شهدای انقلاب را بیش از ۶۰ هزار نفر دانسته بود. برای من جای سوال بود که این عدد را از کجا آوردهاند. چون من خودم در انقلاب فعال بودم و در تظاهرات شرکت میکردم. البته اغلب مردم در خانه شان نشسته بودند و در ماههای آخر به خیابان آمدند. به خصوص از روز تاسوعا و عاشورای ۵۷ به بعد راهپیمایی علیه شاه فراگیر شد. برای من که وضع خیابانها را دیده بودم این رقم محل تردید بود. چون اغلب تطاهرات تا قبل از آن ۳۰، تا ۵۰ نفره بود. عدهای یک جا جمع میشدند و شعار میدادند. پلیس حمله میکرد و آنها متفرق میشدند و میرفتند جای دیگری تظاهرات برپا میکردند. آن هم نه در همه جای تهران بلکه در نقاط خاصی مثل جلوی دانشگاه تهران. بعد از راهپیمایی تاسوعا و عاشورا بود که احتمال پیروزی انقلاب قوت گرفت. نه ما که بی تجربه و خام بودیم و نه آنها که با تجربه بودند یک درصد هم احتمال نمیدادیم که انقلاب در همان سال ۵۷ پیروز شود. تظاهراتی که از زمان مرگ آقا مصطفی خمینی رخ داد در گروههای کوچک بود تا به شهریور ۵۷ رسید.
خود ما در محله یک گروه ۳۰-۴۰ نفره راه انداخته بودیم. مردم تعجب کرده بودند اینها دیگر کی هستند که این قدر کله شان بوی قرمه سبزی میدهد!! شبها شعار میدادیم و متفرق میشدیم. من به عنوان کسی که در تظاهرات فعال بودم حدس میزدم تعداد کشته شدهها ۶۰ هزار نفر نیست. چون وقتی در تهران که قلب درگیریها بود تعداد کشته شدهها خیلی کمتر بود چطور در کل کشور میشود ۶۰ یا۶۵هزار؟ یادم هست وقتی مجلس شورای ملی را تصرف کردیم کلا دو شهید دادیم که یکی شان جلوی چشم خود من تیر خورد و شهید شد.
هر چه فکر کردم این عدد با مشاهدات من سنخیت نداشت. ولی هیچ منبعی نداشتم که بفهمم تعداد شهدای قبل از انقلاب چند نفر بوده است. آمار هم واقعا عجیب بود. مثلا میشل فوکو که آن وقت یک روزنامه نگار بود که به ایران آمده بود مدعی شده بود در ۱۷ شهریور ۴ هزار نفر شهید شدند.
تا این که در سال ۷۵ به نشریه «یاد یاران» بنیادشهید آمدم. آقای رحیم عبادی که معاون پژوهشی بنیاد شهید بود و از اوایل انقلاب با هم آشنا شده بودیم مرا دعوت به کار کرد و سردبیری یاد یاران را به من داد.
بحث من این بود که ما شهدا را نباید تبدیل به بخشی از تزئینات حکومت کنیم یعنی نشریه یاد یاران نباید دولتی و حکومتی باشد. شخص آقای عبادی درک درستی از مسایل داشت و موافق بود، اما رئیس کل بنیاد نگاه دیگری داشت و طبعا با پیشنهاد من درباره مستقل کردن این نشریه موافقت نشد. اما در همان مدت شروع به بررسی اسناد و منابع کردم. معتقد بودم نشریه یاد یاران نباید حالت روضه خوانی برای شهدا را داشته باشد بلکه باید تحقیقی باشد. این نشریه تا آن موقع روضه خوانی بود. گفتم مثلا باید پژوهشی درباره آمار شهدا منتشر کنیم.
بر اساس اطلاعات بنیاد پژوهشی درباره شهدای جنگ انجام دادیم و صفحه بندی هم شد ولی مصادف شد با همان شمارهای که از چاپ آن جلوگیری به عمل آمد. البته بعدها بخشی از آن را در روزنامه «شرق» که آن زمان آقای قوچانی سردبیرش بود منتشر کردم. این اولین بار بود که آمار شهدای جنگ در قالب یک جدول مفصل در روزنامهای چاپ میشد. این که کل شهدای جنگ چه تعدادی بود؟ چه تعداد از آنها بسیجی و چقدر ارتشی و چه تعداد غیرنظامی بودند؟ و آمار شهدا به تفکیک استان، سن و جنس و تحصیلات و غیره.
وقتی این گزارش در روزنامه منتشر شد یکی از رادیوهای خارج کشور گفت یکی از عجایبی که در جمهوری اسلامی رخ داده است اجازه یافتن چاپ چنین گزارشی در یک روزنامه است.
ایرنا: در این تحقیق فقط از اسناد بنیاد شهید استفاده کردید یا از همان صورت جلسات کابینههای قبل از انقلاب هم بهره بردید؟
باقی: البته در صورت جلسات کابینه وزرا گفته بودند که انقلابیون راجع به ۱۷ شهریور جنگ روانی راه انداختهاند و گفتهاند چند هزار کشته در حالی که عدد کشته شدهها ۶۰ -۷۰ نفر بیشتر نیست.
اما برای این که این آمار را بررسی کنم مرجعی نداشتم. در بنیاد شهید کتابی به صورت عمومی چاپ شده بود که که عکس و وصیت نامه شهدای تهران در آن آمده بود. ولی کار آماری روی آن انجام نشده بود. من شهدا را تفکیک کردم و برای شهدای ۱۷ شهریور به عدد۸۸ در کل تهران و ۶۴ در میدان ژاله رسیدم که بعدا به میدان شهدا تغییر نام پیدا کرد. یادیاران این گزارش را منتشر نکرد. بخشی از آن را در شرق منتشر کردم. در چاپ دوم کتاب 'بررسی انقلاب ایران' هم این گزارش را به صورت کامل منتشر کردم.
من خوشحالم که این مطلب توسط محققین مختلفی رفرنس شده است و نشان میدهد توانستهام یک اشتباه بزرگ و جاافتاده را اصلاح کنم. هرچند درباره آمار زندانیان و درباره کاپیتولاسیون هم در ان کتاب نکات مهمی در رد و اصلاح مدعیاتی که تاکنون مطرح بوده گفته شده بود اما به اندازه این آمار مورد توجه قرار نگرفت.
ایرنا: در مقالات زیادی دیدهام که به این آمار کتاب بررسی انقلاب ایران استناد کردهاند …
باقی: بله. از کتاب «سقوط بهشت» به قلم «اسکات کوپر» به زبان انگلیسی تا دکتر «محمد علی کاتوزیان» و همچنین آقای دکتر «یرواند آبراهامیان» در کتاب «جمعیت در ایران» و دیگران که بعضی از آنها دقت لازم را هم در نقل قول ندارند به این آمار استناد کردهاند. البته آقای رضا پهلوی هم همان سالها که کتاب منتشر شد به آن استناداتی کرد و و عدهای برای اینکه نشان دهند شاه آن قدر هم که میگویند خشن نبوده است باز به همین آمار ارجاع دادند.
ولی من میخواستم نشان دهم انقلاب ۵۷ برخلاف سایر انقلابها و برخلاف وقایع بعدی خودش انقلاب خشونت آمیزی نبود.
گفت و گو از: ناصرغضنفری
پژوهشم۳۰۸۱**